ملاک عکس خوب چیست؟ آیا شما عکاس هستید؟
بسیاری از عادات و دغدغههای یک عکاس از بین رفته است. چیزهایی مثل تغییر دستی حلقه دیافراگم و سرعت شاتر، نگرانی برای عمق میدان، تنظیمات گرفتن عکس فراکانونی، تغییر لنز و بدنه، یا حتی جمعآوری عکس و فهرست کردن آنها- نگاتیو، اسلاید یا چاپ. رویهها و اعمالی وجود داشت که قسمتی از هویت عکاس را میساخت و منحصر به عکاسی بود. به بسیاری از این پیشبینیها و دغدغههای گذشته تقریبا دیگر نیازی نیست: اینکه چقدر چیز با خودت حمل میکنی؟ کجا و چگونه؟ آیا ابزارت را پنهان میکنی؟ اختراعات در حال گسترش عکاسی دیجیتال به مثابه فهرست آرزوهای مشتاقان نسل آنالوگ تبدیل شده است: فوکوس خودکار پیچیده، ISO قابل تغییر و خودکار، تصحیح رنگ داخلی دوربین و نمایش فوری عکس. این امکانات به صورت رهایی از محدودیت های گذشته تجربه میشوند و از این رو بسیاری از مهارتهای عکاسی هم اکنون زائد به نظر میرسند. اعمالی که زمانی نیاز به دانش و توجه داشت حال خودکار شدهاند.
مهمترین تاثیر را پیشرفت کیفیت اسنپشاتها گذاشتهاند. در قرن گذشته شعار معروف کداک “شما دکمه را فشار دهید، باقیاش با ما” بوده است، اما اغلب این “باقی” نتایج ناامید کنندهای داشته است. امروزه اما به وسیله دوربینهای کامپکت و گوشیهای موبایل، مردم عادی نیز میتوانند عکسهایی بگیرند که با عکسهایی که یک عکاس حرفهای در گذشته میگرفت قابل قیاس باشند. در شرایطی که قبلتر حتی حرفهای ها نیز دچار مشکل میشدند. علاوه بر این به وسیله نمایش فوری، اگر ایرادی وجود داشته باشد متعاقبا میتوانند آن را برطرف کنند. عکاسان خبریای را میشناسم که از لحاظ تکنیکی با آیفون احساس کمبود میکنند اما با وجود احساس شک و تردید ناشی از آن با آزادی و رهایی از آن برای کار خود استفاده می کنند. در میان این تولید انبوه تصاویر با کیفیت، شخصیت عکاس شروع به محو شدن کرده است.
برای حرفه ایها پیآمد این قضیه اغلب مهلک بوده است. تصادفی نیست که جیرون لانیر Jaron Lanier در کتاب «آینده از آن کیست؟» ناراحتی خود از واگذاری مهارت به نرم افزار را با ورشکستگی کداک به عنوان یکی از مثالهای کلیدی اش ابراز می دارد. تصمیم شیکاگو سان تایمز برای اینکه دیگر عکاسی را به استخدام در نیاورد آخرین نشانه از کاهش امنیت متخصصان حرفه عکاسی است که مدتهاست آغاز شده. حتی سازندههای خبره تبلیغات نیز مجبور به رقابت با برنامههای ساخت تصاویر گرافیکی ۳ بعدی هستند؛ در اینجا تهدیدی که معماران را متوجه خود می کند- جایی که ساختمان، عنصری نامناسب برای طرح و عکس مورد نظر تلقی میشود- در مرحله جدیدی قرار می گیرد: چرا باید زحمت گرفتن عکسی از سوژه را متحمل شویم وقتی میتوانیم از یک طرح پیروی کنیم و عکسی خیالی با کامپیوتر بسازیم.
من هیچوقت پول زیادی از راه عکاسی به دست نیاوردم. وضعیت حرفهای من با دیگران کمی متفاوت بود. هر عکسی که میگرفتم یک جور فداکاری مادی بود، هزینه ای غیرمنطقی که برای دنبال کردن استقلال هنری و هویت فردیام پرداخت کردم. تاثیر این قضیه روی من و بسیاری از عکاسان آماتور، بیش از آنکه به پول مربوط باشد، به نگاه زیبایی شناختی و نگاه اجتماعیمان مربوط بود.
وجه تمایز علاقه به عکاسی آنالوگ تا حد زیادی ناشی از تاخیر در دیدن نتیجه عکس بود (به غیر از پولاروید که برای استفاده معمول بسیار گران محسوب میشد). عکس نمیتوانست به سرعت در بین اشخاص به اشتراک گذاشته شود، به عکاس به مثابه جاسوس نگاه میشد. عکاس بینندهای تنها و جدا افتاده از صحنه اجتماع بود. صفحه ال سی دی پشت دوربین به سرعت این وضعیت را دگرگون کرد، عکاسان به افرادی خوشمشرب تبدیل شدند. شبکههای اجتماعی هم به پیشرفت آن کمک کردند.
سرمایهگذاری بر روی عکسها در شبکههای اجتماعی به اندازه پروژه نهایی اهمیت دارد (نمایش فیزیکی عکسها یا به صورت کتاب)، عکسها در جریان انجام و به صورت ناتمام می تواند نشان داده شود، جوری که ممکن است هیچگاه به پایان نرسد همچنین نیازی به هیچ بیانیه نهایی نیست و آزادی نسبتا کاملی در انتشار عکس یک عکاس در فضای اجتماعی وجود دارد.
بسیاری از عاشقان عکاسی اعتقاد دارند چیزی که یک عکس خوب را می سازد بسته به ملاحظات فنی دارد (عکاسانی که در فضای هنر وجود دارند تمایز و هویت خود را در تکامل فنی کار خود که اغلب به افراط کشیده می شود می بینند) و چون این ارزش های فنی را هر کسی به وسیله یک دوربین و تلفن همراه خوب می تواند به دست بیاورد و رقیبان بسیاری تصویر تولید می کنند و به اشتراک می گذارند- میلیاردها تصویر در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود- چگونه چنین پدیده ای جایی برای زیبایی شناسی عکاسی میگذارد ؟
در میان این تولید انبوه، همجنس شدگی و همگونسازی وجود دارد، اما تنوع همچنان بسیار است. به گونه ای که به نظر میرسد هر تمهید زیباشناسانه ای قبلا به نهایت خود رسیده است. به همین دلیل قضاوت در مورد عکس ها در بین این سیلان عکس بسیار مشکلتر شده است. تاثیر این اتفاق را تولید بسیار و به اشتراک گذاری وسیع آنها وخیم تر هم می کند: این ها مطمئنن شکایتی است مبنی بر زیادگی عکسها.
لوئیس مامفورد Lewis Mumford در کتاب “هنر و تکنولوژی” (۱۹۵۲) به محدودیتهایی که اَشراف برای تولید فراوان تصاویر آزادانه اتخاذ میکند اشاره میکند. با رسانههای دیجیتال، اگرچه ممکن است دوربین گران باشد اما هزینه اضافی هر عکس بسیار کم است- چیزی در حد کمی قبض برق اضافهتر. فراوانی عکسها قضاوت درباره آنها را بسیار سخت تر کرده است. همه آنها به نوعی تصاویری بسنده هستند. اگر شما به دنبال پنج معیار قضاوت در بین یک مجموعه عکس (برای مثال حالت چهره دو شخص، محل قرار گیری یک رهگذر، فوکوس و نوردهی) برای هر عکسی به مجموعه اضافه می شود، معیارهایی که برای قضاوت درباره عکس ها لحاظ می بایست لحاظ شود به صورت نمایی افزایش پیدا می کند. مثلا برای ۳ عکس ۱۲۵ است (۵ در ۵ در ۵) برای ۱۵ عکس بیش از ۳۰ میلیارد میشود. این مقدار افزایش از میزان توجه انسان خارج میشود.
تاثیرات دیجیتالیشدن در حال افزایش است. البته تاثیری که این مقوله بر روی مجموعه عکسها گذاشته به این شدت و سرعت نبوده است زیرا مجموعه بستگی به دیدگاه و هدف بیننده دارد. برای ادیتور، مجموعه عکس به معنای نشان دادن رویدادی خاص است یا حتی لحظهای از جریان یک اتفاق. برای دیگران چه بسا حوزه گستردهتری داشته باشد- دوره از تاریخ یا حتی مدتی بسیار طولانیتر. بنابراین تعداد بالای عکسها این نتیجه را در پی دارد که چگونه درباره آنها قضاوت کنیم، و چگونه آن نمونه استثنایی را جدا کنیم (اگر این کار را انجام دهیم).
با این حساب، آیا من هنوز هم عکاس هستم؟ یا حتی منتقد عکاسی؟! من باید اعتراف کنم که از دوربین دیجیتال با شاخصهای سنتی برای تنظیم دیافراگم، سرعت شاتر و جبران نوردهی استفاده میکنم. من همچنین به محدودیتهایی که لنزهای فاصله کانونی ثابت ایجاد می کنند علاقه دارم. پس شاید هم بتوانیم بگوییم تعدادی از این اعمال فیزیکی و رفتاری هنوز هم باقی ماندهاند تا من همچنان به عنوان یک متخصص باقی بمانم (شاید هم مثل یک آدم عجیب). اما شاید اینها چیزی بیشتر از نشانههای انعطاف ناپذیری ذهن من، که تلاش دارد توهمی از متمایز بودن، استقلال شخصی و زیبایی درست کند نباشد.
مشکل فقط این هم نیست که شما عکاس هستید یا خیر، پاسخ به این سوال که تمایز بین کاری تجاری، اجتماعی و هنری چیست هم دشوارتر شده است. به این دلیل که مرز بین این حوزهها محوتر شده است و طبیعتا مشکل تر بتوان یک عکس را به یک حوزه نسبت داد. از این رو فشار مهلکی به ایدئولوژی استقلال هنری، و بدین وسیله به استقلال فردی وارد شده است. اگر همه ما هنرمندیم، پس دیگر کسی هنرمند نیست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.